ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

با ایلیا، برای ایلیا

اولین کلمات!

سلام پسر مامان! این روزها شیرین تر از شرین شدی. چند روزه که یاد گرفتی چندتا کلمه بگی و دلبری کنی! اولین کلمه هات "بابا و به به" بودن! وقتی کسی داری غذایی میخوری فوری میگی "به به"! به آب هم میگی"آبَ"، به توپ میگی "تیپ"، به سیب میگی "دیب" به سگ هم میگی "هاپووو". بای بای میکنی، با پشت دستت در میزنی، وقتی میگم چیزی داغه میگی "بوفه بوف". چند شب پیش وقتی پدرجون داشت ورزش میکرد رفتی پیشش وایستادی و با تعجب و دقت نگاهش کردی! بعد شروع کردی به تکرار کار پدرچون! خم شدی رو  زمین تا مثل پدرجون شنا!!! بری! وقتی صدایی میاد مخصوصا صدای رد شدن هواپیما، دستتو میبری کنار گوشت و میگی ...
18 دی 1394

پایان 11 ماهگی

سلام گل پسرم! چهارشنبه رفتیم پیش دکتر فرسار! شما تب داشتی و سرفه و عطسه میکردی. با اینکه مراقب بودم و بیرون نمیبردمت باز هم سرما خوردی! این دفعه خیلی شدیدتر از قبل. وقتی دکتر شروع به معاینه کرد کمی اذیت شدی و گریه کردی. وقتی دکتر دستاشو باز کرد که بغلت کنه بدون تعارف رفتی بغلش و یه بیسکویت هم جایزه گرفتی! داروهاتو با کمی بد قلقی میخوری ولی به نظر میاد هنوز بهتر نشدی! شبا راحت نمیخوابی و نفس کشیدن برات سخته! امیدوارم زود خوب شی گلم. وزنت 9 کیلو 200 گرم و قدت هم 75 سانت شده!  زیاد با ماشینت بازی نمیکردی. من هم یه نخ به ماشینت بستم تا اینجوری کمی باهاش سرگرم شی و خدا رو شکر پسندیدی! 2 روز پیش هم برای اولین بار نشستی رو زمین و با د...
12 دی 1394

اولین مروارید شیری!

گل پسر مامانی سلام! دو سه روز پیش متوجه شدم که خط سفید روی لثه ات پر رنگتر شده! تا اینکه شب یلدا وقتی داشتم بهت آب می دادم صدای خوردن دندونت به لیوان حسابی ذوق زده ام کرد! بعله! بالاخره بعد از 10 ماه و 25 روز شما صاحب دندون شدی! البته هنوز خیلی کوچولوئه! مبارک باشه کل پسرم! به صدای آهنگ و موسیقی و ریتم علاقه داری! اگه شاد باشن پاهاتو از زانو خم میکنی و انگار که میرقصی و اگر غمگین باشن سینه میزنی! سینه زدنت هم خیلی بامزه ست! موبایل رو برمیداری و به بهانه حرف زدن میبری پشت سرت (مثلا گذاشتی رو گوشت)! برات پیش بند میبندم تا خودت غذا بخوری! در این مورد نمیشه توضیح داد باید یه بار عکس بزارم تا خودت ببینی!  متاسفانه باید اقرار ...
2 دی 1394

ماهان کوچولو

گل پسر مامانی سلام! یه خبر خوب و بی نظیر! امروز ساعت 4:45 بعدازظهر ماهان کوچولوی دایی به دنیا اومد! خیلی ناز و دوست داشتنیه! کلی ازش عکس و فیلم گرفتم! شما هم تو بیمارستان کلی دلبری کردی و پرستارا عاشقت شدن! ازت قول گرفتن که فردا هم بری بیمارستان! فردا باید بریم و نی نی کوچولو رو بیاریم خونه!    این مطلب رو 2 دی ماه ویرایش کردم تا عکسای ماهان کوچولو رو بزارم! این نی نی ناز ما چند دقیقه بعد از به دنیا اومدن! از حالا ژست هنری گرفته گل پسر!  و اینجا دو ساعت بعد از به دنیا اومدن! و اینجا 5 روزه شه! ...
26 آذر 1394

پایان 10 ماهگی

پسر نازم سلام! حدود یک ماهی هست که مامانی وقت نکرده بیاد اینجا! 13 روز از پایان 10 ماهگی میگذره و شما خیلی شیرین شدی! خیییلییی! خب حالا دیگه حسابی تند تند راه میری اما هنوزم گاهی زمین میخوری. شدی!  با اینکه مامانی خیلی اهل موسیقی نیست اما نمیدونم چرا شما اینقدر به موسیقی حساس شدی!!  از تبلیغ سن ایچ و دیگر هیچ شروع شد، با آهنگ سریال کیمیا ادامه پیدا کرده و حالا هرچیزی که ریتمی داشته باشه توجه شما رو جلب میکنه! دقیقا یعنی اینکه دست میزنی و از زانو خم میشی روی پاهات و این کارو پشت هم تکرار میکنی! در واقع نوعی حرکات موزون!!  صداها و آواهات بیشتر و قوی تر شده! حالا دیگه کتاب هاتو خودت ورق میزنی و یه چیزایی زمزمه میکنی! خیلی...
19 آذر 1394

اولین قدم ها

سلام گل پسرم! امشب یعنی 10 دقیقه پیش، شما 5 قدم تاتی تاتی کردی و من و پدرجون و مادرجون کلی ذوق کردیم! یک هفته ای بود که فقط یک قدم برمی داشتی. اما امشب تونستی 5 قدم برداری.  خدا رو شکر.  با انگشت کوچولوت یاد گرفتی اشاره کنی! از این فرصت استفاده کردم و کلاغ پر بهت یاد دادم! حالا هر وقت میگم کلاغ پر انگشتتو میزاری زمین اما بالا نمی بری و فقط رو زمین فشار میدیش! قربونت برم. پشت دستتو میزاری روی دهنت و میگی "به به به" !  تبلیغ سن ایچ رو خیلی دوست داری و هر وقت پخش میشه هر جا باشی خودتو به تلویزیون میرسونی و ذوق میکنی! ...
17 آبان 1394

پایان 9 ماهگی

سلام پسرم!  9 ماه گذشت و شما حسابی شیرین و بانمک شدی! دیگه خودت بدون کمک میتونی بایستی و دست بزنی. گاهی هم عروسک یا اسباب بازی تو میگیری دستت و بلند میشی! میتونی توپتو با یک دست از روی زمین برداری و باهاش بازی کنی! حالا دیگه مدت بیشتری رو به تنهایی سرگرم بازی میشی و من هم راحتتر به کارام میرسم. خیلی به پدرچون وابسته شدی و دوستش داری. وقتی بغل پدرجون میری دیگه بغل هیچکس نمیری حتی من!!!  وقتی هم پدرجون از بیرون میاد باید اول شما رو بغل کنه وگرنه دلخور میشی و غر میزنی.  یاد گرفتی بری سراغ کابینت ها!!! سعی میکنی بازشون کنی اما کامل باز نمیشن. با یه دست یه در کابینت رو تا نیمه باز میکنی و دست دیگه ات رو میبری داخل! گاهی هم...
9 آبان 1394