ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

با ایلیا، برای ایلیا

گل پسرم!

سلام پسر نازم! این روزها خیلی شیرین شدی! خنده هات بیشتر و از ته دل شده! مامانی رو کامل میشناسی. دیروز که میخواستم از بغل دایی جون بگیرمت با دیدن من کلی ذوق کردی و دست و پا زدی. وقتی بقیه باهات بازی میکنن نباید ار کنارت رد شم، آخه با دیدن من دیگه به اونها توجه نمیکنی!!   حالا دیگه وقتی غلط میزنی با کمک دستات سر و سینه تو بالا میاری و با اطراف کامل نگاه میکنی. عاشقتم وقتی تو بغل مامانی سرتو سیخ نگه میداری و به اطرافت نگاه میکنی! اینقده این حرکتت بامزست که نگوووو! وقت شیر خوردن حسابی شیطون شدی و بازی میکنی! به صورت مامانی نگاه میکنی و لبخند میزنی!  خیلی وقته که دوست داری رو پاهات وایستی. ما هم زیر بغلتو میگرفتیم و نگهت م...
2 خرداد 1394

نمایشگاه 2

سلام پسری جمعه من، شما و بابایی رفتیم نماز جمعه! اولین نماز جمعه شما بود. نماز اول رو راحت خوندم. اما نیمه های نماز دوم گریه های ریزت شدید شد و من مجبور شدم نیت نمازمو عوض کنم و بعد از 2 رکعت سلام دادم تا شما رو آروم کنم! بعد نماز هم رفتیم نمایشگاه کتاب. ناهار خوردیم و کلی هم خریدای خوب کردیم. یه دوره 14 جلدی کتاب در مورد ائمه خریدیم. کلی کتابای دیگه که عکساشو میزارم واست. راستی یه کتاب هم از طرف شما به خیریه مهر گیتی اهدا کردیم. کلی ذوق کردن و از شما عکس انداختن!  در مجموع 27 کتاب از نمایشگاه امسال واست خریدیم. امیدوارم همشو بخونی و لذت ببری و چیزای تازه یاد بگیری! البته مامانی واسه خودش هم چندتا کتاب خریده! دوست دارم نازنینم. پسر ...
27 ارديبهشت 1394

مهمان ویژه

سلام پسرم!  5شنبه یه مهمون ویژه داشتیم، بعله! خاله جون فرزانه اومده بود پیشمون. خیلی خوش گذشت! کتابای نمایشگاه رو هم واسمون آورد. کلی حرف زدیم و البته با شما هم بازی کردیم! اینا هم عکسایی که خاله جون تو نمایشگاه از گل پسری گرفته! دستش درد نکنه!   خواب ناز در شلوغی نمایشگاه! چشم در چشم با دوربین خاله جون! ...
27 ارديبهشت 1394

اولین غلت زدن پسری

پسرم گلم سلام امروز کلی مطلب و عکس واست گذاشتم اما این یکی داغه داغه!!! شما امروز 22 اردیبهشت 1394 در سن 3 ماه و 17 روزگی تونستی برای اولین بار غلت بزنی! مامان هیجان زده است و منتظر بابایی تا این خبر خوش رو بهش بده! کلی فیلم و عکس ازت گرفتم!  پای لب تاپ بودم و شما تو تختت. دیدیم صداهای عجیبی از خودت درمیاری. اومدم بالا سرت و دیدیم داری تلاش میکنی برای چرخیدن! و بالاخره غلت زدی. بعد شما رو گذاشتم رو تخت خودمون تا فضای بازتری داشته باشی و چند بار دیگه هم این کارو تکرار کردی! قربونت بره مامانی! خیلی ذوق دارم! شکر  به موقعیتش نسبت به بالشتش توجه کنید لطفا!  ...
22 ارديبهشت 1394

شیرین کاری های پسری

پسر نازم سلام وقتی عید خونه عزیزجون بودیم بابایی سعی میکرد تا با درآوردن زبونش توجه تو رو جلب کنه! البته کار خوبی نیست ولی واسه ما منتظر دیدن عکس العمل از شما هستیم جالبه! الان بعد از یک ماه دیگه خودتم زبون درمیاری و و قتی ما این کارو میکنیم کلی ذوق میکنی و جواب ما رو هم با در آوردن زبونت میدی!  وقتی دستتاتو میگیریم میتونی روی پاهات بایستی! این کارو هم دوست داری! موقع شیر خوردن به مامانی نگاه میکنی و میخندی! قبلا هم این کارو میکردی که البته اون موقع غیر ارادی بود و در خواب! الان با دیدن صورت مامان و بابا لبخند میزنی و دیگه لازم نیست واسه خندوندنت شکلک دربیاریم! راستی تصاویر تلویزیون هم توجه شما رو جلب میکنه! البته دوست ند...
22 ارديبهشت 1394

کتابای پسری

سلام پسرم این عکس قفسه کتاب شماست! کتابهایی که از سال های قبل من و خاله فرزانه واسه شما خریدیم! 42 جلد کتاب داری بدون درنظر گرفتن کتابایی که امسال از نمایشگاه خریدم واست!  ...
22 ارديبهشت 1394

عکسای پسری

سلام  پسری چندتا عکس از 3 ماهگیت میزارم. میدونم دیر شده اما اون موقع وقت نداشتم که حجمشونو کم کنم. ببخشید!! آرامش و خواب بعد از اوخ شدنت! اولین تلاش های پسری برای غلت زدن نیگا چطوری پاهاشو رو هم گذاشته!! عاشق این جابجایی هاتم! گاهی 90 درجه و گاهی هم 180 درجه! وقتی مامانی واسه اولین بار خودش شما رو برد حمام!!! ...
22 ارديبهشت 1394