بیماری و دلتنگی
گاهی پیمانه صبر انسان صبور هم لبریز می شود! این روزها سعی میکنم صبور باشم، قوی باشم و محکم. اما نمی شود که نمی شود که نمی شود..... مخصوصا اگر جگرگوشه ات بیمار باشد و غذا هم نخورد، چه برسد به دارو!
ایلیای عزیزم یه هفته است که مریض شدی... از شنبه ساعت 11 شب اسهالت شروع شد. از 2 شب تا 8 صبح 4 بار بالا آوری و تب هم داشتی و تا الان که پنج شنبه ست بیماریت ادامه داره.
یکشنبه رفتیم پیش دکتر فرسار. دکتر گفت نسبت به ماه قبل وزن اضافه نکردی! تازه یک روز از بیماری گذشته اینو گفت. الان چی میگه بعد از 6 روز! اون شب تب ات شدیدتر شد. با پدر جون رفتیم بیمارستان طبی کودکان. گفتن داروهایی که دکترش داده مناسبه! ساعت 1 برگشتیم خونه. و تا صبح تب و ....
میل به غذا نداری اصصصصلا! فقط ماست اون هم کمی و گاهی! امان از دارو خوردنت که امانمو بریده!
انشااله زودتر خوب شی ... دلم برای شیطنت هات تنگ شده. حالا بیشتر بی حال و حوصله ای و بهونه میگیری! مادر بودن سخته!!! مخصوصا اگه همراه زندگیت کنارت نباشه!!! دعا کن زودتر بگذره این روزهای سخت و سنگین!
..........
چه اندوه بزرگیست زمانی که نباشی .....