پایان 12 ماهگی
سلام عزیز مامان!
یک سال گذشت و شما جلوی چشم من قد کشیدی و بزرگ شدی! شیطون و شیرین زبون شدی! لذت میبرم وقتی که کتابتو میگیری دستت و میای پیشم تا برات بخونم. اگه نشسته باشم میزاری تو بغلم و با کلمات عجیب غریبت بهم میفهمونی که برات کتاب بخونم. اگه هم در حال آشپزی و کار باشم لباسمو میکشی و با داد و بیداد میخوای که دست از کار بکشم تا با هم کتاب بخونیم. من میخونم و شما ورق میزنی!
وقتی بهت میگم برو کتابتو بیار تا برات بخونم میری یه کتاب برمیداری و میای! آی میچسبه! آی میچسبه!
تا حالا وقتی آهنگ کیمیا پخش می شد حرکات موزون انجام میدادی و روی پاهات خم می شدی، جدیدا بدنتو به سمت چپ و راست تکون میدی! تازه یه کار جالب دیگه: وقتی آهنگ پخش میشه به پایین نگاه میکنی و با صدای ملایمی شروع میکنی به خوندن! خیلی این حرکت بامزه است! همه عاشق اون حس خوانندگیت شدن!
عاشق بالا رفتن از مبل هستی. حالا دیگه یاد گرفتی خودت بیای پایین! و به تازگی لطف میکنی و میری روی میز هم میشینی!
حالا دیگه 6 تا دندون داری: 4 تا پایین و دو نا بالا!
تیتراژ سریال کیمیا و ذوق کردن شما همراه با حرکات موزون!
اینی که داری میخوری کلوچه یا بیسکوییت نیستا! مُهرا جانم مهر!
مبل نوردی و شادی پس از آن!
بدون توجه به حضور من داری کتاب میخونی!