ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

با ایلیا، برای ایلیا

پایان 19 ماهگی

1395/6/10 0:30
نویسنده : مامانی
150 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسل!

این روزها شیرین تر از شیرین شدی! بس که همه حرفهای ما رو تکرار می کنی! دیشب پات خورد به مبل و خیلی درد گرفت. بابایی یخ آورد و شما از شدت درد نذاشتی اونو بذاره رو پات. با شیر خوردن آروم شدی. صبح که بیدار شدیم بهت گفتم ایلیا پات چی شده؟ گفتی: او (oooo) شد. دَخ! (یعنی یخ بذار روش)! 

هر وقت بهت میگم بیا شربت بخور یا میگم بریم دستشویی با سریع نور فرار می کنی به سمت اتاق خواب، می پری بالای تخت و میری گوشه تخت میشینی یا دراز می کشی! این دفعه شلوارتو در آوردم و گفتم بریم دستشویی. به سمت اتاق خواب دویدی و دیدی در بسته است، سریع مسیرتو عوض کردی و رفتی اون گوشه! حالا دیگه پاتوقت در صورت بسته بودن در اونجاست!

ساعت حدود 12 شب! داری اسباب بازی هاتو میزاری تو کابینت! 

این اثر هنری با نام "ماهی" رو 3 روز پیش، یکشنبه 7 شهریور در منزل پدر جون خلق کردی!

اولین باری هست که یه همچین چیزی می کشی! گاهی ماهی بُدُگ (بزرگ) گاهی توتولو (کوچولو)!

هر وقت هم کمی تپل می شد می گفتی بادَد (بادکنک)! سمت راست ماهی بزرگه و سمت چپ در حال کشیدن ماهی کوچک! 

 

قند عسل و ماهی ها (خونه خودمون). 

ایلیا و این همه خوشبختی؟!! محال نیست!! چشمک

دیگه راحت 2 و 3 کلمه رو کنار هم میزاری و جمله میگی! 

عاشق این جمله ات هستم که یه روز صبح وقتی من هنوز نیمه خواب بودم بهم گفتی:

1. ماکا، بودَ شو، بلیم حلیم بُخُلیم! (مامان بلند شو بریم حلیم بخوریم!  2 روز قبلش حلیم خورده بودیم! حالا هوس کرده بودی!)

2. پازل هاتو میچینی و خودت به خودت میگی آفرین! ماشالا!! 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)