ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

با ایلیا، برای ایلیا

واکسن 18 ماهگی

1395/5/12 1:35
نویسنده : مامانی
135 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر نازم!

یکشنبه (2 روز پیش) رفتیم مرکز بهداشت و واکسن 18 ماهگیتو زدیم. اول قد و وزنت رو اندازه گرفتن. وزنت 11 کیلو و قدت هم 84 سانت بود موقع واکسن زدن خیلی گریه کردی! خب حق داشتی آخه درد داشت. اولین بار بود که تنها میبردمت برای واکسن زدن. آخه من قدرت و تحملشو ندارم که سفت نگهت دارم و شما جیغ بکشی و اشک بریزی عزیز دل!

وقتی برگشتیم خونه اونقدر درد داشتی که نمیتونستی پاتو حرکت بدی. شما که اصلا اهل یکجا نشستن نیستی، اون روز تا چند ساعت فقط یکجا نشستی و آروم و بی حال بازی میکردی. همش بهونه میگرفتی و من هم برای اینکه آروم بشی از کنارت تکون نخوردم. وقتی آب میخواستی به من میگفتی: آب آب "بودَ شو" (بلند شو). یا وقتی که حواست نبود و پاتو تکون میدادی میگفتی "دَردَم"... 

امروز داشتم آلبالو میشستم. اومدی تو آشپزخونه و ازم آب خواستی برای بازی کردن. من هم چندین بار بهت آب دادم و شما همشو ریختی روی فرش آشپزخونه! کلا آب بازی رو دوست داری و من هم در راستای آزادی دادن به شما مخالفتی با این کار ندارم! اینقدر فرش خیس شده بود که وقتی پا روش میزاشتی شالاپ شلوپ صدا میداد!! خندونک برای اینکه حواستو از آب بازی پرت کنم برات شعر "بالا رفتم فیل بود" رو خوندم. با ذوق گوش دادی و وقتی تموم شد گفتی "آهو" بعد من شعر "آهویی دارم خوشگله" رو خوندم واست. بعد در کمال تعجب گفتی "ایلان" (ایران)، و من شعر "ای ایران ای مرز پرگوهر" رو برات خوندم. این ماجرا چند بار پشت هم تکرار شد و به درخواست شما این ترانه ها خونده میشد! از این تعجب کرده بودم که من ای ایران رو چند روز پیش برات خوندم و شما امروز یادت بوده و از من میخواستی بخونمش! محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله فرزانه
13 مرداد 95 3:03
محمدایلیای عزیزم! سلام قد می‌کشی و بزرگ می‌شوی و برای ما زود گذشته و زود می‌گذرد، اما برای مامان‌ گلت همه‌ی لحظه‌های تو، ذره ذره و زیباتر از چشم همه، گذشته... و اگر بدونی چه صبرهایی داره که برای تو وقت می‌گذاره و تو ترجیح این روزهاشی...